جنایت شبانه در مدرسه!
تاریخ انتشار: ۱۸ فروردین ۱۴۰۳ | کد خبر: ۴۰۰۷۰۲۷۴
سرایدار معتاد مدرسه که نمیخواست همسرش از او جدا شود در جنایتی هولناک زنش را مقابل چشمان دو فرزندش کشت. وی در حالی در دادگاه کیفری یک استان تهران محاکمه میشود که اولیای دم برای وی حکم قصاص خواستهاند.
شامگاه بیست و نهم فروردین ماه سال ۱۴۰۲ مردی با کلانتری تهرانسر تماس گرفت و کمک خواست.
وی که پریشان بود گفت: من صاحب یک سوپرمارکت در یکی از خیابانهای اصلی تهرانسر هستم و مغازهام مقابل یک مدرسه غیرانتفاعی قرار دارد.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
با این تماس ماموران پیگیر ماجرا شدند و به مدرسه رفتند. آنها در اتاق سرایداری با جسد خونین زن ۴۲ سالهای به نام سهیلا روبه رو شدند.
بررسیها نشان میداد این زن با ضربههای چاقو کشته شده است. جسد با دستور قضایی به پزشکی قانونی منتقل شد و دو پسر ۹ و ۱۲ ساله قربانی که شاهد کشته شدن مادرشان بودند پدرشان را عامل جنایت معرفی کردند.
به این ترتیب تلاش برای ردیابی مرد خشن آغاز و وی چند ساعت بعد در حوالی تهرانسر ردیابی و بازداشت شد.
اعتراف به قتل همسراحمد ۴۵ ساله در همان بازجوی مقدماتی به قتل همسرش اعتراف کرد و در تشریح جزئیات ماجرا گفت: من سالهاست سرایدار مدرسه هستم و به همراه همسر و دو فرزندم آنجا زندگی میکردیم. من چند سالی است به دام اعتیاد افتادهام. به اصرار همسرم نزدیک به ۱۵ بار مواد را ترک کردم، اما دوباره به سمت مواد کشیده شدم. همسرم از این ماجرا ناراحت بود و میخواست از من جدا شود. به همین خاطر مدام با هم درگیر بودیم.
وی ادامه داد: به تازگی مواد را ترک کرده بودم، اما دوباره به سمت مواد رفتم و وقتی همسرم متوجه ماجرا شد قهر کرد و گفت قصد دارد از من جدا شود. اما من همسرم را دوست داشتم و نمیخواستم او را طلاق دهم. به همین خاطر وقتی شبانه با هم درگیر شدیم و گفت به خاطر اعتیادم دیگر حاضر به ادامه زندگی نیست، کنترل اعصابم را از دست دادم و با چاقو یک ضربه به گردن و شکمش زدم. وقتی به خودم آمدم که همسرم روی زمین افتاده بود و دو فرزندم گریه میکردند. من از ترس همان موقع از مدرسه بیرون رفتم.
وی در ادامه از قتل همسرش ابراز پشیمانی کرد و در حالیکه اشک میریخت گفت: باور کنید من همسر و فرزندانم را دوست داشتم و فقط برای اینکه همسرم را از دست ندهم دست به چنین اشتباهی زدم. همسرم میخواست از من جدا شود و من راضی به طلاق نبودم. برای اینکه او را بترسانم چاقو کشیدم، اما نمیدانم چطور شد کنترل اعصابم را از دست دادم و چند ضربه به همسرم زدم.
احمد به بازسازی صحنه جرم پرداخت و پروندهاش با صدور کیفرخواست به شعبه ۱۱ دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا به زودی به جرم وی رسیدگی شود. این در حالی است که اولیای دم برای وی حکم قصاص خواسته اند.
منبع: روزنامه ایران
tags # اخبار حوادث سایر اخبار (تصاویر) دانشمندان راز نابودی «قوم لوط» در ۳۶۰۰ سال پیش را کشف کردند! کشف یک راز تاریخی؛ کدام حیوانات در کشتی نوح بودند؟ (تصاویر) «قلعه بهلا»؛ شهری که «جنها» آزادانه در آن زندگی میکنند! (تصاویر) چند سال پس از مردن انسانها زمین چه شکلی خواهد بود؟منبع: زیسان
کلیدواژه: اخبار حوادث جدا شود
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت zisaan.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «زیسان» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۴۰۰۷۰۲۷۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
زن جوان خطاب به قاضی:اول یک روسری در ماشین همسرم پیدا کردم؛بعدا هم دیدم از مهد کودک یک دختر را بغل کرد و برد/ حالا هم طلاق می خواهم
به گزارش خبرآنلاین چند دقیقهای نگذشته بود که پسری جوان به سمتش آمد و گفت ساناز جان من را ببخش اشتباه کردم باید واقعیت زندگیام را به تو میگفتم هرچند گذشتهها گذشته و اصلاً موردی برای نگرانی وجود ندارد.
روزنامه ایران نوشت: در همین موقع سربازی از ته سالن شماره پروندهای را خواند و گفت طرفین جلسه رسیدگی ساعت ۸ صبح اعلام حضور کنند.
به محض ورود به شعبه زن جوان بیمقدمه گفت: آقای قاضی این مرد مرا فریب داده و با احساس من بازی کرده او قبلاً زن داشته و هنوزهم دوستش دارد اما به من نگفته بود، اگر من این روسری را پیدا نکرده بودم معلوم نبود تا کی میخواست این ماجرا را پنهان نگه دارد.
قاضی با شنیدن این حرفها گفت دخترم کمی آب بخورید و آرام باشید اینطور من متوجه نمیشوم ماجرای زندگی شما چیست آهستهتر برایم از اول تعریف کن!
ساناز کمی که آرام شد، گفت: با آرمین در یک کافه آشنا شدیم. از روز آشنایی تا ازدواج 6 ماه طول کشید. آرمین میگفت کسی را ندارد و تنها به خواستگاریام آمد. به من گفت پدرش فوت کرده و مادرش هم پیش خواهرش خارج از کشور زندگی میکند و اینجا تنها زندگی میکند من ساده هم باور کردم. پدرم با اصرار من راضی به ازدواج شد و ما سر خانه و زندگی خود رفتیم اما همین چند هفته پیش بود که توی ماشینش یک روسری قرمز پیدا کردم خیلی عصبانی و ناراحت بودم با این حال به رویش نیاوردم تا اینکه چند روز قبل یک عروسک دخترانه هم در ماشین پیدا کردم. این بار دیگر به رویش آوردم و گفتم اینها مال کیست اما آرمین با دروغگویی تمام به من گفت ماشین دست دوستش بوده و اینها مال همسر دوستش است، اما من باور نکردم یک روز از روی کنجکاوی او را تعقیب کردم و دیدم دم یک مهدکودک رفت و یک دختربچه را بغل کرد و بعدش هم رفت مقابل خانهای و بعد از پیاده شدن داخل خانه رفت. از تعجب و ناراحتی و عصبانیت داشتم دیوانه میشدم.
بعد از کلی کلنجار رفتن با خودم تصمیم گرفتم بروم ببینم موضوع چیست. وقتی زنگ در خانه را زدم همان بچه در را باز کرد و هنوز حرفی نزده بودم که آرمین را پشت سرش دیدم و وقتی دختربچه او را بابا صدا زد از هوش رفتم.
چشم باز کردم در بیمارستان بودم بعد هم به خانه پدرم رفتم و همه ماجرا را برایش تعریف کردم. این مرد یک دروغگوی بزرگ است او زن و بچه داشته و موضوع به این مهمی را از من مخفی کرده بود. او یک کلاهبردار است معلوم نیست با چند نفر دیگه چنین کاری کرده الان هم من فقط طلاق میخواهم.
قاضی رو به آرمین کرد و گفت: حرفهای همسرت را تأیید میکنی تو واقعاً زن داشتی؟
آرمین نگاهی کرد و گفت: آقای قاضی ماجرا اینطوری نیست. من سه سال قبل از همسر اولم جدا شدم. دخترم با مادرش زندگی میکند من در هفته یک روز او را میبینم اما از شانس بدم همسرم متوجه شد. من اصلاً با همسر سابقم ارتباطی ندارم فقط آن روز رفتم بچه را به مادرش بدهم که اینطوری شد. من کلاهبردار نیستم من ساناز را دوست دارم. میخواستم قبل ازدواج خودم به ساناز واقعیت را بگویم ولی ترسیدم ساناز با من ازدواج نکند. همیشه دنبال یک فرصت مناسب بودم اما خودش زودتر فهمید الان خیلی پشیمانم و میخواهم ساناز یک فرصت دوباره به من بدهد. من مجرم نیستم فقط یک عاشق هستم. آیا هر کسی که طلاق گرفته دیگر حق ازدواج ندارد؟ قبول دارم اشتباه کردم اما جبران میکنم.
آرمین رو به ساناز کرد و گفت: باور کن من آدم بدی نیستم فقط اشتباه کردم و واقعیت را نگفتم الان هم پشیمانم از پنهانکاری که کردم.
ساناز رو به آرمین کرد و گفت: اعتمادی که به تو داشتم از بین رفته و دیگر نمیتوانم به تو اعتماد کنم بهتر است از هم جدا شویم.
قاضی که حرفهای این زوج جوان را شنید، گفت میدانم همسرت اشتباه بزرگی مرتکب شده، اما بهتر است بیشتر راجع به تصمیمت فکر کنی یک ماه به کلاسهای مشاوره بروید اگر نظرت عوض نشد آن وقت حکم طلاق را صادر میکنم.
23302
برای دسترسی سریع به تازهترین اخبار و تحلیل رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید. کد خبر 1901198